Logos Multilingual Portal

36- ترجمه بینانشانه ای- بخش نخست

 

در بخشهای مختلفی از این دوره آموزشی (که در واقع از درس هشتم شروع شد، یعنی زمانی که داشتیم درباره زیربخشهای مختلف عمل ترجمه از دیدگاه یاکوبسن سخن می گفتیم) تأکید کردیم که ترجمه از یک نظام نشانه ای (system of sings ) (مثلاً  یک نظام کلامی (verbal systems )) به یک نظام نشانه ای دیگر (مثلاً یک نظام غیرکلامی (non-verbal systems ))، بی شک موضوعی است از حوزه مطالعات ترجمه (translation studies ). به این ترتیب، این مسأله که در یک طرف فرآیند ترجمه، متنی کلامی وجود نداشته باشد، به هیچ وجه از  اهمیت موضوع نمی کاهد؛ بالعکس، به دلیل وجود برخی ملازمتها، این قضیه در راستای ارائه توصیفی از فرآیند ترجمه به صورتی عام و اصولی اهمیت فوق العاده ای می یابد.

 

به جای آنکه ترجمه بینانشانه ای (intersemiotic translation ) را یک خط مرزی در نظر بگیریم که یاکوبسن به هر دلیلی در آن مقاله کلاسیک خود درباره ابعاد زبانشناختی ترجمه، آن را ترسیم کرده است (مقاله ای که شاید تاکنون بیشترین نقل قول از آن درحوزه مطالعات ترجمه صورت گرفته است)، بهتر است که به همان دلیل، آن را فعالیتی بدانیم که ما را قادر به ارائه طرحی از فرآیند ترجمه از یک نقطه نظر جدید می نماید (که به این ترتیب بسیار جالب خواهد بود).

برای انجام این کار نیاز داریم که مفهوم «متن» (text ) را توسعه دهیم. سِگر (Segre ) درباره متن اینگونه می گوید که:

واژه «text » [در زبان فارسی آن را «متن» می نامیم] که از واژه لاتین «TEXTUS » به معنای پارچه گرفته شده است،[1] استعاره ای را به ذهن متبادر می کند که بر اساس آن، ما واژگانی را که یک اثر را می سازند، به این چشم می بینیم که در حال بافتن چیزی هستند، و این به دلیل پیوندهایی است که این واژگان را به یکدیگر متصل می کند. این استعاره، که در واقع تصور پیوستگی یک متن را به ذهن القا می کند، به طور خاص اشاره به محتوای آن متن دارد، یعنی آن چیزی که در یک اثر نوشته می شود.[2]

اگر ما این عبارت را به گسترده ترین معنایش برگردانیم، بدون آنکه این مطلب را در نظر بگیریم که سرگ  تعریفش را درباره «واژگان» و متن «نوشته» ارائه داده است، می توانیم مفهوم متن را به هر اثر (work ) دیگری نیز منتقل کنیم، حتی یک اثر موسیقایی، یک اثر تصویری، یا یک اثر سینمایی، و جز اینها. در این مواردی که نام بردیم هم، اثر یک آفریده (fabric ) منسجم است که اجزای آن با هم سازگاری دارند، یعنی یک «نظامی است از ساختارها که این ساختارها در آن نظام در سطوح مختلف به هم پیوسته اند، به نحوی که هر عنصر در ارتباط با سایر عناصر ارزشی خاص را به خود می گیرد».[3]

استاینر (Steiner ) نیز با دیدگاه کسانی که ترجمه بینانشانه ای را جزو حوزه علمی گسترده مطالعات ترجمه قرار می دهند، موافق است:

«تئوری» ترجمه، یا به عبارتی دیگر «تئوری» انتقال معنا (semantic transfer )، باید به یکی از این معناها باشد: یا به معنای مسیری است در جهت انتقال کامل معنا ( [total] semantic communication ) (که شامل ترجمه بینانشانه ای یاکوبسن یا تغییر ماهیت (transmutation ) هم می گردد) که آگاهانه و عامدانه هموار شده و جهت هرمونتیکی دارد، و یا زیربخشی است از اینچنین مدلی، که به طور خاص مدلی در ارتباط با مبادلات بینازبانی است، یعنی ارسال و دریافت پیامهایی حاوی معنا میان زبانهای مختلف. [...] قید «کامل» [در «انتقال کامل معنا»] در اینجا بیشتر نقش یک راهنما را دارد، چرا که نشان دهنده این حقیقت است که همه فرآیندهای انتقال معنا از طریق گفتار (expressive statement )، و دریافتهای تفسیری، همه از جنس ترجمه هستند، یا ترجمه درون زبانی و یا ترجمه برون زبانی.[4]

اکنون نشان خواهیم داد که از نقطه نظر روش شناسی، مفید خواهد بود اگر برای کوشش جهت رسیدن به توصیفی از ماهیت و جنس فرآیند ترجمه، ترجمه بینانشانه ای را نیز دخیل کنیم.

در آغاز باید بر این نکته تأکید کنیم که برخی تفاوتها میان زبانهای کلامی (verbal ) که دارای ماهیتی گسسته (descrete ) هستند­ و زبانهای شمایلی (iconic ) (مثل نقاشی و به طور کلی هنرهای تجسمی) که ماهیتی پیوسته (continuous ) دارند— وجود دارد.[5]  اما این سخن به چه معناست؟ این سخن بدان معناست که در زبانهای گسسته می توان با انگشت به یک نشانه اشاره کرد و گفت که این یک نشانه است مجزا از نشانه های دیگر، در حالی که در زبانهای پیوسته، متن را نمی توان به مجموعه ای از نشانه ها تقسیم کرد. یک نقاشی را که در آن درختی به تصویر درآمده، نمی توان به مجموعه ای از نشانه های مستقل و مجزای از هم فروکاست.

لوتمان به شکلی کاملاً گویا این مسئله را توضیح می دهد:

عدم امکان ارائه یک ترجمه دقیق از متونی که به زبانهای گسسته هستند، به زبانهای غیرگسسته [مثل نقاشی] و بالاعکس، به ماهیت کاملاً متفاوت این دو گونه زبان باز می گردد: در نظام های زبانی گسسته، متن نسبت به نشانه ها دارای یک ماهیت درجه دوم است، یعنی آنکه آن متن را به شکلی واضح و مشخص می توان آن را به مجموعه ای از نشانه ها تقسیم کرد. برای جدا کردن نشانه به مثابه واحد آغازین و پایه آن متن، ما با هیچ مشکلی مواجه نیستیم. اما در زبانهای پیوسته، این متن است که از اصالت برخوردار است و ماهیت درجه یک دارد: یعنی نمی توان آن را به مجموعه ای از نشانه ها تقسیم کرد، بلکه خود این متن یک نشانه است، یا آنکه همان خصوصیات یک نشانه را داراست.[6]

تاکنون بارها تأکید کرده ایم که هر شکلی از عمل انتقال (communicative act )، که در واقع همه انواع ترجمه ها را نیز شامل می گردد، هرگز کامل نخواهد بود، بلکه همواره چیزی وجود خواهد داشت که ما در این میان از دست می دهیم: یعنی آنکه همواره بخشی از پیام به مقصد مورد نظر نمی رسد. در درس بعد خواهیم دید که این موضوع در بحث ترجمه بیانشانه ای به چه معنا خواهد بود.

 

 

Bibliographical references

LOTMAN JU. Izbrannye stat´i v trëh tomah. vol. 1. Stat´i po semiotike i tipologii kul´tury. Tallinn, Aleksandra, 1992. ISBN 5-450-01551-8.

MARCHESE, A. Dizionario di retorica e di stilistica. Milano, Mondadori, 1991. ISBN 88-04-14664-8.

SEGRE C. Avviamento all'analisi del testo letterario. Torino, Einaudi, 1985. ISBN 88-06-58735-8.

STEINER G. After Babel. Aspects of Language and Translation. Oxford, Oxford University Press, 1992.

TOROP P. La traduzione totale. Ed. by B. Osimo. Modena, Guaraldi Logos, 2000. ISBN 88-8049-195-4. Or. ed Total´nyj perevod. Tartu, Tartu Ülikooli Kirjastus [Tartu University Press], 1995. ISBN 9985-56-122-8.



[1] خواننده محترم توجه دارد که در زبان فارسی واژه «متن» را معادل واژه «text » به کار می بریم. بدیهی است که تحلیلهای ارائه شده درباره واژه «text » را درباره واژه «متن» نمی توان به کار گرفت. با این حال نقطه شروع این نظریات همین تحلیلها بوده و در بردگردان این نظریه به زبان فارسی نیز باید از آن تحلیلها یاد کرد. ما تنها واژه «متن» را معادل واژه «text » به کار می بریم، اما تحلیلها همه درباره واژه «text » است. به نظر مفید خواهد بود که چنین تحلیلهایی را درباره واژه متن صورت دهیم تا دریابیم چه استعاره ای در پس آن نهفته است. مترجم

[2] Segre 1985, p. 28-29.

[3] Marchese 1991, p. 323 .

[4] Steiner 1992, p. 293-294 .

[5] Torop 2000, p. 134-135 .

[6] Lotman 1992, p. 38