Logos Multilingual Portal

8- خوانش به مثابه یک فرآیند ذهنی

در دو درس گذشته گفتیم که خواندن، گونه­ای ترجمه­ی زبان کلامي (verbal communication ) به مطالبی ذهنی، یا به بیانی دیگر، ترجمه از زبان کلامی بیرونی به زبان غیر کلامی درونی است. فرد مطلبی را می­خواند، و چیزی را که خوانده ادراک می­کند و مقاصد احتمالی مؤلف (author ) پیام را تفسیر و استنباط می­کند (در بخشی جداگانه از این دوره­ی آموزشی، ما مفهوم «مؤلف» را تعریف خواهیم کرد). ما از انواع شناختی­ به مثابه­ی ذواتی (entities ) سخن گفتیم که به فرد کمک می­کنند تا تجارب گذشته­ی خود را به منظور سازماندهی کردن ادراکات حال و آینده­ی خود دسته بندی کند.

آنچیزی که ادراک می­شود، اگر از جنس واژگان نباشد، لزومی ندارد که آن ادراك، فرآیند به زبان آمدن (verbalization process ) را طی کند: فرد قادر است که احساسات خود را ادراک و دسته بندی کند، حتی بدون ترجمه کردن آنها به واژگان [(یعنی بدون به زبان آوردن آنها)]. این مسئله [یعنی به زبان نیامدن ادراکات و ترجمه نشدن آنها به صورت واژگانی] مانع تشخیص آن شیئ ادراک شده، زمانی که بار دیگر مقابل دیدگان فرد قرار گیرد، نمی­گردد.

نخستین و مهمترین ویژگی زبان درونی، نحو (syntax ) بسیار خاص آن است. [...] این خاص بودن خود را در قطعه قطعه بودن آشکار آن، در تداوم نیافتن آن (discontinuity )، و شکستگی آن در مقایسه با یک زبان بیرونی فرد است. [1]

یک تمایل به طور قطع خاصی برای کم کردن جمله­ها و عبارتها وجود دارد؛ مسند و بخش­های جمله که با آن ارتباط دارند نگه داشته می­شوند، در حالی که فاعل و واژه­های مرتبط با آن حذف می­شوند. این غلبه­ي حضور مسندها در نحو زبان درونی فرد، [...] همراه با سازگاری­اي مستحکم [...] خود را آشکار می­سازد، به گونه­ای که در پایان، با تکیه بر شیوه­ي بیان تحریفی يعني بيان با عباراتی تازه، باید تصور کنیم که صورت نحوی اصلی زبان درونی، همان غلبه حضور مسندها به طور مطلق و خالص است. [2]

ترجمه از نوع «به زبان آوردن [ذهنیات]» به فرم یک زبان بیرونی، که برای سایر سخنگویان آشنا باشد، به طور ویژه­ای برای حیات اجتماعی فرد ضروری است، به اين دليل كه بتواند محتوای ادراکات و شناختهای خود را با دیگران در میان بگذارد. همچنین گفتیم که رابطه دال/مدلول (signifier/signified )، یک ر ابطه اختیاری و دلبخواهی است. این حقیقت را اختلاف میان زبانهای طبیعی اثبات می­کند: میان ادراک یک اسب واقعی و صدای تلفظ واژه «اسب»، یا نویسه­های ا س ب، لزوماً هیچ ارتباطی وجود ندارد. برای یک فرانسوی زبان، همان اسبِ واقعی، «cheval »، و برای یک ایتالیایی زبان همان اسب، «cavallo » است.

 نیز تأکید کردیم که حوزه معنایی دال (signifier's semantic field )، برای دو فرد یکسان نیست، چرا که هر کس به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تجارب ذهنی معینی را به یک دال متصل می­کند. به همین دلیل، یک دال به ذهن یک فرد، خاطرات، احساسات، و تصاویر متفاوتی نسبت به فرد دیگر فرا می­خواند. بنابراین، بسیار غیر محتمل است که حوزه معنایی «اسب» به طور کامل بر حوزه معنایی «cheval »، «cavallo »، و معادلهای دیگر منطبق باشد.

به عبارت دیگر، هر زبان طبیعی­ای ( و هر زبان مخصوص به يك فرد  (idiolect )، یعنی كاربرد زباني كه مختص به « هر فردي است، حالت زبان یا «حالت» شخص او، بدون توجه به گروه یا جامعه­ای که خود به آن تعلق دارد» [3] ) دانش فرد را به گونه­ای متفاوت از زبان دیگر دسته بندی می­کند. بنابراین، زبان نه فقط ابزاری برای برقراری ارتباط با سایر هم نوعانمان است، بلکه نظامی است برای دسته بندی ادراکاتمان، ایده­هایمان، تصوراتمان، و احساساتمان.

به نظر می­رسد که در ذهن ما، دو نظام دسته بندی کننده­ی هم پوشان و موازی هم، در حال کارند، که مستقل از هم هستند. نظام انواع شناختی (Cognitive Types )، که فقط در سطحی شخصی و درونی کار می­کند، و نظام دسته­بندی کننده­ي کلامی، که برای ارتباطات با دنیای بیرون مورد استفاده قرار می­گیرد، اگرچه به صورتی جزئی، ناقص، و ناتمام.

 اجازه دهید برای نمونه به خواب اشاره کنیم. فروید در کتاب خود با عنوان «تفسير خواب» [4] ، ویژگی­های اصلی مکانیزمهایی را که منجر به شکل­گیری خواب می­گردند، تحلیل کرده است. [5] خوابها از واژه­ها ساخته نشده اند. آنها از فضایی در درون ما، که کلام در آن نقشی ندارد (non-verbal space )، ظاهر می­شوند.

فرآیندهای فکر و عواطف در خواب به صورت تصویری و (کمتر) صوتی نمود پیدا می­کنند. سایر حالات تجربه­های حسی، یعنی حسهای لامسه، بویایی، چشایی، و جنبش و تحركات (kinesthetic )، نیز در خواب ظاهر می­شوند. [...] دو عنصر دیگر از كار خواب، نمودهای شكل­پذير (plastic ) و سمبلیک هستند، یعنی، تغییر شکل به صورت سمبلها ،و تصاویر حسی؛ یعنی ارتباط تصاویر و عناصر جدا و بی­ارتباط به هم و تبدیل آنها به یک کنش یا جریانِ داستان­گونِ نسبتاً منسجم. گاه، پرداخت دوم (secondary elaboration ) یا بازنگری رخ نمی­دهد و خواب به صورت به هم ناپیوسته، غیر منسجم، یا به صورت مجموعه­ای غریب از تصاویر و عبارتهای بیان شده از سوی فرد دیده می­شود. [6]

زمانی که ما خواب می­بینیم، پس از بیدار شدن، چیزهایی که در ذهن داریم، سوای میزان وضوحشان، تشکیل یافته از چیزهایی غیر کلامی هستند. این یعنی اینکه آنچه در ذهن داریم، نیاز به ترجمه­ای صحیح و درست در قالب واژگان دارند. زمانی که ما یک خواب را به زبان می­آوریم [ترجمه صورت می­گیرد]، اغلب از ترجمه­ی خود ناراضی هستیم. متنی که تولید می­کنیم [(یعنی همان به زبان آوردن رویا)]، برخی احساسات و تصاویری را که در قالب واژگان قابل بیان نیستند را حذف می­کند، و نیز برخی مسائل ذهنی که اگر به زبان بیایند (verbalized )، رسایی خود را از دست می­دهند.

گاه یک خواب می­تواند چنان احساسات قوی­ای در ما ایجاد کند، که ساعت­ها نمی­توانیم خود را از بند آن احساسات برهانیم، حتی اگر بدانیم و با خود بگوئیم که آنچه ما در خواب دیده­ایم در عالم بیرون رخ نداده است،  و فقط در درون ما و در جهان ذهنی و تصورات ما بوده است. بندرت می­توانیم این احساس را به فرد دیگری منتقل کنیم تا او هم از احساس ما باخبر شود. این انتقال احساس برای افرادی که می­توانند احساسات خود را از طریق زبانهای غیرکلامی مانند هنرهای ذهني، موسیقی، بیان مطالب با استفاده از بدن (body expression )، یا حتی شعر، که در آنها واژگان و صداها به یک اندازه رسایی دارند، آسانتر است.

نکته دیگر آنکه، خِرَدي كه هر روز از آن استفاده مي­كنيم، منطق برخی چیزهایی که در خواب می­بینیم را در نمی­یابد. اگر من [در خواب] بالای کوهی بوده­ام، چگونه ممکن است که بدون طی مسافتی، خودم را در پایان خواب در خانه و در بستر بیابم؟ به این دلیل، وقتی که ما اصطلاح «پرداخت دوم» (secondary elaboration ) را بکار می­بریم، نقش ما به مثابه يك واقعه نويس، ما را وا می­دارد که «گاه به صورت ناخودآگاه»، روایت کلامی خودمان را از خوابمان به گونه­ای تنظیم، تغییر و اصلاح، و بازنگری کنیم تا به جریان خوابی که دیده­ایم، انسجام بدهیم، یا در واقع بک طرح (plot ) برای آن بسازیم، به صورتی که آنچه بیان می­کنیم، بتواند کاملاً از چیزهایی که در رویا دیده­ایم، کاملاً دور باشد.

[...] زبان درون، بدلیل سرشت روانشناختی­اش، یک تشکل و تکوین (formation ) خاص است، گونه­ای خاص از فعالیت کلامی با ویژگی­هایی بسیار بسیار خاص، که ارتباطی بسیار پیچیده با سایر انواع فعالیت­های کلامی دارد. [...] زبان درون، فرآیند تغییر شکل افکار [mysl' ] به واژگان است؛ در واقع زبان درون تبدیل افکار به چیزهایی ملموس، و عینی ساختن آنهاست. [7]

اگر چه از یک سو چنین ملموس و عيني­سازی­ای ناقص است و موجب نادیده گرفته شدن برخی چیزها می­شود، از سوی دیگر می­تواند ابزاری گرانبها برای افزایش کنترل ما بر ذهنمان باشد. پس از آنکه فروید دیدگاههایش را مطرح ساخت، بسیاری از کوششها برای درمان انواع گوناگون بیماری­های عصبی بر پایه­ی استفاده از واژگان صورت می­پذیرد: بیمار می­کوشد تا احساسات، نگرانی­ها، رویاها، و ارتباطهای ذهنی خود را به واژگان ترجمه کند، و درمانگر او را به انجام چنین کاری تشویق می­کند، چرا که اين كار دارای ارزش رهاسازی فرد است. پیش از به زبان آوردن، بسیاری از پیوندهای درونی میان افکار، تصاویر، و احساسات مختلف، همانند پیوندهای غیرفعال میان فرامتن­ها به نظر می­رسند که وجود دارند. اما پس از به زبان آمدن، این پیوندها ظاهر می­شوند و در برخی موارد بیان آنها و به زبان آوردن آنها می­تواند عقده­های درونی را باز کند، فشارهای عصبی را از بین ببرد، اتصالات کوتاه ذهنی را که می­توانند عامل علائم بیماری­های عصبی باشند را از میان ببرد، و احساس رها شدن به بیمار بدهد و همزمان دید و بینش او را بالا ببرد.

نوشتن «ترجمه صورت گرفته از زبان غیر کلامی به زبان کلامی بیرونی» فعالیتی است که، با آنكه مرحله­ای است از همان فرآیند ترجمه­ای که در انتقال حرفه­ای [مطالب] بین دو زبان صورت می­گیرد، اما مشترکات بسیاری با ترجمه­ی از يك نظام نشانه­اي به نظام نشانه­اي ديگر (intersemiotic translation ) دارد. حضور آنچه ویگوتسکی «زبان درونی» می­نامد و اِکو آن را «انواع شناختی» می­خواند، به مثابه جایگزینی برای متن اصلی، و نیز این حقیقت که زبان کلامی بیرونی نه تنها ابزاری برای بیان، بلکه ابزاری برای دسته­بندی تجربه­هاست، معانی ضمنی زیادی دارد. اين معاني ضمني به ذهن نويسنده، دليل او براي نوشتن، دريافت كننده­ي مورد نظر براي متن نوشته شده، كه ممكن است فردي واقعي (در حالي كه مكاتبه­اي صورت مي­گيرد) يا يك دريافت كننده­ي فرضي، يعني مدلي از يك خواننده (مثل زماني كه يك كتاب نوشته مي­شود) باشد.

همچنين مي­توان حالتي را در نظر گرفت كه نوشتن كوششي براي خود درماني، يا كوششي براي تمركز در حالت تنهايي (solitary meditation ) باشد كه قرار نيست گيرنده­اي داشته باشد. براي برخي اين تنها حالت يك نوشتن واقعي، ناب و اصيل است. آنا ماريا اورتس (Ana Maria Ortese ) مي­نويسد:

نوشتن [كوششي براي] جستجوي آرامش و گاه يافتن آن است. نوشتن بازگشت به خانه و كاشانه است. خواندن نيز مانند نوشتن است، كساني كه واقعاً مي­خوانند يا مي­نويسند «يعني فقط براي خودشان مي­خوانند يا مي­نويسند» به خانه و  كاشانه خود باز مي­گردند؛ آنها احساس خوبي دارند. كساني كه هرگز نمي­خوانند يا هرگز نمي­نويسند، يا تنها براي انجام وظيفه يا فقط براي تمرين اين كارها را انجام مي­دهند، همواره خود را بيرون از سرزمين و كاشانه­ي خود حس مي­كنند [ و هيچگاه احساس راحتي ندارند]، حتي اگر خانه­ها و كاشانه­هاي زيادي داشته باشند. آنها فقير هستند، و زندگي را فقيرتر مي­سازند. [8]

جياني سِلاتي (Giani Celati )، ضمن اشاره به يك داستان كوتاه از ماركو بِلپوليتي (Marco Belpoloti ) با عنوان La linea evapora nel piano (تبديل خط به يك سطح صاف)، استعاره­ي هندسي نگارش را به عنوان يك فعاليت خطي كه محصول آن مي­تواند به يك بُعد ديگر گسترش يابد، مي­ستايد.

[ ] ايده­ي خطي كه با حركت خود در سطح و تصعيد خود، تبديل به يك سطح مسطح مي­شود، و به افراد اجازه مي­دهد كه به صورتي خلاق­تر به يك هندسه بيانديشند، نيز موجب مي­شود كه آنها به اين نكته بيانديشند كه نوشتن، دقيقاً خطي است كه يك سطح صاف را ايجاد مي­كند. در اينجا ما مي­بينيم كه خيال­بافي­هاي فكر توسعه مي­يابند (كه استاد آنها ايتالو كال وينو (Italo Calvino ) است). [9]

در درس­هاي بعد، به بررسي ترجمه­ها در فرآيند ترجمه­ي همه­ي اين روش­هايي كه موجب قصد انجام يك نگارش مي­شوند، مي­پردازيم.

 


BIBLIOGRAPHICAL REFERENCES:

AMERICAN PSYCHOANALYTIC ASSOCIATION Psychoanalytic Terms and Concepts, ed. B. E. Moore and B. D. Fine, New Haven, Yale University Press, 1990, ISBN 0-300-04701-0.

CELATI G., ed., Narratori delle riserve. Milano, Feltrinelli, 1992. ISBN 88-07-01439-4.

FREUD S. Die Traumdeutung. Leipzig, Franz Deuticke, 1900.

FREUD S. The Interpretation of Dreams, in Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, ed. J. Strachey, London, Hogarth Press and the Institute of Psycho-Analysis, 1953-1974, vol. 4 and 5.

LAING R. D. Knots. New York, Pantheon Books, 1970. ISBN 0-394-43211-8.

MARCHESE, A. Dizionario di retorica e di stilistica. Milano, Mondadori, 1991. ISBN 88-04-14664-8.

VYGOTSKY L. S. Myshlenie i rech´. Psihologicheskie issledovanija. Moskvà-Leningrad, Gosudarstvennoe social´no-èkonomicheskoe izdatel´stvo, 1934. English translation: Thought and Language; translated from the Russian and edited by Alex Kozulin, Cambridge (Massachusetts), MIT Press, 1986.



[1] Vygotsky 1990, p. 363.

[2] Vygotsky 1990, p. 365.

[3] Marchese 1991, p. 140.

[4] اين كتاب از سوي شيوا رويگريان با عنوان «تفسير خواب» ترجمه شده، و در سال 1388 از سوي نشر مركز به چاپ رسيد.

[5] Freud 1900.

[6] American Psychoanalytic Association 1990, p. 57.

[7] Vygotsky 1990, p. 363.

[8] 7 "Scrivere è cercare la calma, e qualche volta trovarla. È tornare a casa. Lo stesso che leggere. Chi scrive e legge realmente, cioè solo per sé, rientra a casa; sta bene. Chi non scrive o non legge mai, o solo su comando ' per ragioni pratiche ' è sempre fuori casa, anche se ne ha molte. È un povero, e rende la vita più povera". Celati 1992, p. 11.

[9] "Ma questa idea della linea che evapora sublimandosi nel piano, mentre fa pensare alla geometria in modo più immaginativo del solito, fa anche venire in mente che la scrittura è appunto una linea che produce un piano. Ecco come si espandono i trasognamenti dell'intelletto (maestro Italo Calvino)". Celati 1992, p. 22.