Logos Multilingual Portal

18- پیرس و ترجمه معنا

 

«می کوشی که آنچه را روی ستون فقرات جلد کتاب نوشته شده، بخوانی، اگرچه که می دانی این کار بیهوده است، چرا که برای تو ستون فقرات جلد، رمز گشا نشدنی است».[1]

واژه «ترجمه» در آثار پیرس اغلب به کار رفته است. او این واژه را البته نه درباره ترجمه بینازبانی، بلکه درباره استخراج معنا از چیزها به کار برده است. وقتی می گوییم که از نظرگاه پیرس «تفسیرگر» (interpretant) (یا «نشانه تفسیرگر»)، آن نشانه ی ذهنی، آن اندیشه یا آن بازنمایی ای است که به مثابه ابزاری واسط میان نشانه و شییء عمل می کند، از واژه ای بهره می گیریم که پیرس ضرب کرده است، یعنی واژه «تفسیرگر». دانشجویانی که اندیشه های پیرس را می خوانند گاه سردرگم می شوند میان دو مفهوم «تفسیرگر» و «مفسر» (interpreter): واژه دومی به شخص ارجاع دارد، یعنی کسی که تفسیر می کند، یعنی انسانی که کنشی نشانه شناختی از او سر میزند. اما واژه نخست، اشاره به نشانه ای ذهنی دارد. اینطور می توان گفت که تفسیرگر، ترجمه ذهنی شییء است، گونه ای کلید ذهنی برای درک یک واژه یا یک شییء.

هرچیزی را می توان با چیزی درک کرد یا به عبارتی دقیقتر ترجمه کرد: یعنی آن دومی، ویژگی ای دارد که می تواند تعیّنی حاصل کند که آن چیز بتواند به جای آن چیز نخست باشد. شبیه این که گرده گل که آماده حمله به تخمکی می شود که به آن فرو می روند، برای گیاهی که از آن بار آمده است، چرا که این گرده گل، ویژگیهای آن گیاه نخستین را با خود جابجا می کند. به گونه ای همسان، البته نه یکسان، هر چیزی گونه ای واسط و رسانه است میان دو چیز دیگر.[2]

شکل بیان پیرس خیلی روشن نیست. شاید این یکی از علتهایی باشد که اندیشه اش هنوز پس از حدود یکصده پس از مرگش، نسبتاً کم مورد بررسی قرار می گیرد. بیش از همه در اینجا مایلیم خاطرنشان کنیم که بازنمایی ذهنی چیزی (در تشبیه پیرس، بازنمایی گرده به گیاه) گونه ای ترجمه ذهنی است. به عبارت دیگر، تفسیرگر، «ترجمه گر» (translatant) نیز هست و از نظرگاه برخی پژوهشگران، می توان به حق آن را با هر یک از این دو واژه، بدون تفاوت خواند.

برای آنکه اندیشه در، به اصطلاح خودمان، رویکرد کلی به مطالعات ترجمه را بار دیگر بیان کنیم، ادراک چیزی (خواه شییء یا نشانه)، آن چیز ادراک شده را ترجمه می کند به بازنمایی ذهنی، یا یک تفسیرگر. هر گونه ادراک/ترجمه/تفسیری که به دنبال آن می آید از جنس تشخیص (recongnition) است و بنابراین تفسیر تازه و وضوح دهی به بازنمایی ذهنی است.

ما می توانیم بازنماییها (representation) را تنها با داشتن تصورات (conception) یا بازنماییهای ذهنی درک کنیم، که آن بازنمایی مورد نظر را به مثابه بازنمایی نمایندگی می کند.[3]

بازنمایی ذهنی (تفسیرگر) تنها زمانی اینگونه است که دلالتی ضمنی بر خودآگاهی درباره بازنمایی بودن داشته باشد. به این ترتیب سطحی از بازنمایی و سطحی از فرا-بازنمایی (meta-representation) وجود دارد، یعنی سطحی از نشانه ها و سطحی از فرا-نشانه ها (meta-signs). معنا از راه فرایندی در جستجوی حقیقت ساخته می شود که پیوسته غیر مطمئنتر می گردد[4]، فرایندی از ادراک به تصور و سپس به فرا-تصور (meta-conception).

تصور کنید که چه تداعی هایی (effect) را ما خلق می کنیم تا آن شیء که مورد تصور ماست داشته باشد، تداعیهایی که به شکلی قابل باور آثاری عملی داشته باشند. به این ترتیب، تصور (conpection) ما از این تداعیها، همه تصور ما از آن شیء است.[5]

زمانی که متنی را میخوانیم، هر واژه ای مجموعه ای از معانی را درون ما تداعی می کند، با چنان سرعتی که اغلب آن را تشخیص نمی دهیم. این فرآیند، نشانه های خوانده شده را به تفسیرگرها ترجمه می کند، یا اگر اینطور بخواهیم، به ترجمه گر[6]، در حالی که این خود ترجمه ای بینانشانه ای از محتوایی کلامی (verbal) به محتوایی ذهنی است. به این شکل است که اندیشه بشر رشد می کند و از طریق مجموعه ای از ترجمه ها تکامل می یابد. تا زمانی که این تکامل درون فاعل شناسا (subject) رخ می دهد، ترجمه ها، [(]نشانه های[)] تفسیرگر دارند هم به مثابه متن پیشین و هم به مثابه متن پسین. دراین حالت اینگونه ترجمه ها، بینازبانی هستند (در این حالت، مقصود از «زبان»، زبان ذهنی مربوط به یک فاعل شناسا (mental subjective language) یا «زبان ماشین» (machine code) است، اگر بخواهیم از یک استعاره رایج در علوم رایانه بهره بگیریم). زمانی که تکامل اندیشه از فردی به فرد دیگر رخ می دهد، تفسیرگرها باید به واژگان ترجمه شوند (و به این ترتیب از درون فرد به بیرون منتقل شوند)، و در این هنگام، باید هر دریافت کننده دوباره آنها را به نشانه های تفسیرگر ترجمه کند. در اینجا دوبار ترجمه بینانشانه ای رخ می دهد.

اما نشانه، نشانه نیست مگر آنکه خود را به نشانه ای دیگر ترجمه کند، که در آن به شکلی بهتر تکامل یافته باشد. اندیشه برای تکامل خودش، نیاز به دستآورد دارد، و بدون این تکامل، اندیشه چیزی نیست. اندیشه باید زنده بماند و در شکل ترجمه های پیوسته، تازه و سطح بالاتر رشد کند، یا آنکه کاشف به عمل می آید که اندیشه ای حقیقی و ناب نیست.[7]

هر کدام از این ترجمه های اندیشه، گامی است به سطحی بالاتر، نسبت به آخرین ترجمه، و به این ترتیب نمی توان عنوان مشهور ترجمه «وفادارانه» را به آن داد، اما این در واقع غنی سازی نشانه پیشین است. نشانه، به مثابه پیکری است که تفسیر آن، روحش است. هر نشانه ای باید تفسیرگری داشته باشد، در غیر این صورت نشانه نیست.

هر نشانه ای باید تفسیری یا دلالتی (signification) یا آنگونه که من آن را می خوانم، تفسیرگری داشته باشد. این تفسیرگر، این دلالت، حلول روحی است از یک بدن به بدن دیگر؛ ترجمه ای است به زبان دیگر. این نسخه تازه ی آن اندیشه، به نوبه خود تفسیرشده، و تفسیرگرش نیز تفسیر شده است و این چرخه به همین شکل ادامه دارد تا تفسیرگری پدید می آید که دیگر طبیعت نشانه ندارد.[8]

ترجمه – یعنی دقیقاً خود آن فرآیندی که شامل خوانش، و در مراحل پسین خود، شامل تکامل (evolution) مطالب خوانده شده می گردد، حلقه ای اساسی از سمیوسیس، یا ترجمه نشانه است. برخی بر این باورند که سمیوسیس مرزی نمی شناسد. از طرف دیگر اما پیرس معتقد است، هدف نهایی ترجمه، رو کردن دلالت نهایی نشانه است.[9] با این حال، از آنجا که او به ما نمی گوید که آیا ممکن است به آن نتیجه «نهایی» رسید و اگر ممکن است چگونه می توان به آن دست یافت، او ما را وادار می کند که فکر کنیم، علیرغم حرف او، همیشه، جا برای سه گانه ترجمه-تفسیر-خوانش وجود دارد. در واقع این بیان او، خود را در معرض تفسیر قرار می دهد، حتی به مثابه مسیری پیچیده برای گفتن اینکه سمیوسیس، خوانش، ترجمه هرگز متوقف نخواهند شد، یعنی اینکه همواره می توان تفسیری را با عناصری نو، غنی ساخت.

 

Bibliographical references

CALVINO I. If on a Winter's Night a Traveller, ranslated by William Weaver, London, Vintage, 1998, ISBN 0-7493-9923-6.

GORLÉE D. L. Semiotics and the Problem of Translation. With Special Reference to the Semiotics of Charles S. Peirce. Amsterdam, Rodopi, 1994. ISBN 90-5183-642-2.

PEIRCE C. S. Collected Papers of Charles Sanders Peirce, edited by Charles Hartshorne, Paul Weiss and Arthur W. Burks, 8 vol., Cambridge (Massachusetts), Belknap, 1931-1966.

PEIRCE C. S. Writings of Charles S. Peirce: A Chronological Edition, edited by Max Fisch, Edward C. Moore,

Christian J. W. Kloesel et al, Bloomington (Indiana), Indiana University Press, 1982.

 

________________________________________________________

 

[1] Calvino 1998 p.242.

[2] Peirce, Writings, vol. 1, p. 333.

تأکید به کار رفته در اینجا از نگارنده است.

[3]Peirce, Writings, vol. 1, p. 323. Traduzione nostra

[4] Gorlée, p. 119.

[5] Peirce, Writings, vol. 3, p. 266. Traduzione nostra

[6] Savan, quoted in Gorlée, p. 120.

[7] Peirce, Collected Papers, vol. 5, p. 594.

ترجمه از نگارنده است.

[8] Peirce, quoted in Gorlée, p. 126. Traduzione nostra

[9] Peirce, quoted in Gorlée, p. 127.