8- نظریه بافت-محور تفسیر
آرام باشید. تمرکز کنید.
هر گونه فکری را از خود دور کنید.
بگذارید که جهان پیرامون شما کم کم رنگ ببازد.[1]
در درس گذشته دیدیم که برخی از ابعاد فرآیند دلالت (semiosis ) کاملاً با یک رویکرد روان-محور و ذهن-محور (subjective ) در پیوند هستند. اکنون اجازه دهید که نگاهی بیاندازیم به نظریه بافت- محور تفسیر (context theory of interpretation ) که از سوی اوگدن (Ogden ) و ریچاردز (Richards ) مطرح گردیده است.
[به هنگام فرآیند خوانش،] پس از آنکه تشخیص مبتنی بر حواس و نیز تمایز میان نثر و شعر صورت گرفت، یک واژه به مثابه ی اولین نشانه برای ما قابل شناسایی می شود. این تغییر فاز به خاطر بافت روانشناختی تازه ی آن نشانه شکل می گیرد. تشخیص یک آوا یا تشخیص یک شکل به همان نحوی که نشانه را تشخیص می دهیم، نیاز به بافتی دارد که شامل ادراکات حسی، آوایی و تصویری مشابه با آن آوا و تصویر است، و البته این ادراکات باید از پیش تجربه شده باشند. با این حال، تشخیص یک نشانه «به مثابه یک واژه، نیازمند آن است تا آن نشانه، بافتی را با همراهی تجربه های بعد تر شکل دهد[2]» به جای همراهی با آواها یا نویسه ها [یی که از پیش تجربه شده اند]. برای اینکه چنین چیزی روی دهد، باید بیاموزیم تا آن نشانه را به تجربیاتمان پیوند بزنیم. چنین پیوندی در ذهن روی می دهد و اغلب به شکلی ناخودآگاه، حتی پیش از آنکه سخن گفتن را بیاموزیم.
بدون آنکه تشخیص دهیم، می آموزیم که زمانی که با یک واژه مواجه شدیم، آن را به مثابه یک نشانه ببینیم. این نشانه پیوند دارد با واکنشی مشابه واکنشهایی که تجربه های قبل تر، موجب می گردند. در این حالت نیز تفسیر، شکلی ناخودآگاه به خود می گیرد، البته با در نظر گرفتن این شرط که مشکلی در این وسط رخ ندهد، چرا که اگر مشکلی به وجود بیاید، دستگاه خودکار ادراکی ما می تواند خودآگاه و آشکار گردد و شروع کند به تفسیر روالهایی که در این فرآیند نقش دارند.
به یک معنا می توان اینگونه گفت که هر چه ما با مشکلات کمتری در ادراک واژگان مواجه شویم، کمتر نسبت به فرآیندهایی که برای درک واژگان بکار می گیریم، خودآگاهی پیدا می کنیم، و به همین میزان کمتر آمادگی داریم تا طرح اشتباه و منحرف کننده واژگان را اصلاح کنیم (در مورد زبان گفتاری [مثلاً] یک تلفظ متفاوت نسبت به آنچه ما می شناسیم، یا در مورد زبان نوشتاری [مثلاً] یک املائی متفاوت از آنچه که ما همیشه می نوشته ایم؛ در هر دو حالت [گفتاری و نوشتاری]، کاربردهای نحوی غیر متعارف هم از این نمونه است، یعنی جملاتی که به شکلی غیر مرسوم ساخته شده اند، در مقایسه با آنچه هر کدام از ما آن را یک ساخت استاندارد می دانیم).
زمانی که ما آوایی را به مثابه یک واژه شناختیم، اهمیت آن آوا کاسته نمی شود و نقش ثانوی به خود نمی گیرد. برخی ویژگی های آوایی (مثل درجه صدا، حجم صدا، سرعت صدا، درجه کوبه ی صدا، بالا و پایینی صدا، موسیقی صدا) و برخی ویژگی های شکلی (دستخط، فاصله بندی ها، قاب بندی ها، طرح بندی، نگاره سازی و رسم) تبدیل به بخشی از محتوای پیام می شوند، و تا آنجا که بتوان نشان داد که دو مواجهه با یک واژه متفاوتند، این دو مواجهه در یک ویژگی باید مشترک باشند و آن، ویژگی ای است که وجودش ضروری است تا آنها را به مثابه محصول رخداد یک واژه بشناسیم. تنها به خاطر این بخش مشترک است که دو واژه می توانند یک بافت روانی مشترک داشته باشند و به این ترتیب به نحوی مشابه فهم شوند.
چنین بافت سازی روان-محوری به شکلی ناخودآگاه رخ می دهد، به خصوص در مراحل اولیه و ساده تر خود. «هر گونه دشواری یا شکست در هر سطحی از تفسیر، در بیشتر موارد منجر می شود به ظهور دوباره سطوح پایین تر [تفسیر] در سطح خودآگاه ذهن»[3]، و نیز منجر به اشغال آن می شود با مکانیزمهایی معمولاً خودکار که ما را از تفسیر پیام در سطحی بیرونی تر و عملگرایانه و کاربردی دور می کند.
زمانی که پای پاره گفتارهای پیچیده تر از زبانهای توسعه یافته تر به میان می آید، پرسشهای تازه ای رخ می نمایند. مثالی که اوگدن و ریچاردز انتخاب کرده اند، عبارت «خویشاوندان من» است که یک مفهوم انتزاعی است چرا که حاوی چیزی بیش از آشنا شدن با تعدادی افراد و به ذهن سپردن اسم آنهاست. آشنایی با یکی از خویشاوندان لزوماً اشاره ای ندارد به میزان و درجه خویشی. نیز نمی توان مفروض گرفت که به صرف این آشنایی، حالتهای مختلف ارتباط که معمولاً در یک فرهنگ میان خویشاوندان است، در اینجا نیز وجود دارد. بنابراین این مفهوم محصول دسته بندی های مختلف تجربه هاست؛ چنین تفاوتی همان است که باعث می شود تا عناصر مشترک از راه تمایز، مشخص و روشن شوند.
این فرآیند انتخاب و حذف (selection and elimination ) طی یادگیری یک واژه و نیز شکل دادن به یک اندیشه، همواره فعال است. معمولاً این حالت نادری است که واژگان به شکل مستقیم در بافتهایی با تجربه غیر-سمبلیک ساخته شوند، چرا که طبق قاعده، واژگان تنها از راه واژگان دیگر یاد گرفته می شوند.[4]
ما زبان را به همان شکلی که آموخته ایم به کار می بریم؛ البته مسأله تنها یادگیری یک سری کلمات مترادف یا عباراتی که بتوانند جایگزین هم باشند نیست، بلکه یادگیری اختلافهای جزئی و ظریف میان بسیاری از معناها و دلالتهای ضمنی خاص نیز هست که بافت، آنها را موجب می گردد. چنین شناختی از پیوستگی ها و نزدیکی ها و نیز اختلافات، پایان ناپذیر است.
چنین فعالیتی پیوسته توانایی های انتزاع ما را تقویت می کند و به ما می آموزد که از استعاره (metaphores ) ها بهره بگیریم، که در واقع «سمبل سازی اولیه انتزاع» هستند. استعاره را اینگونه توصیف می کنند که: به کار گیری یک تک گفته (single verbal expression ) است برای گروهی از اشیاء که با یکدیگر متفاوتند اما در چیزی نیز با هم مشترکند. در اینجا به کار گیری استعاره را نه از نقطه نظر سبک شناسی بلکه از منظری شناختی (cognitive ) مورد توجه داریم: این به کار گیری به ما اجازه می دهد تا بتوانیم رابطه ای مشابه را در گروهی دیگر بشناسیم. برای هر کارکردی، استعاره را به مثابه رابطه دلالت (signification ) می بینند که بافت یک رابطه دلالت دیگر را به خود اختصاص می دهد.
وقتی که می گوییم «دریایی از مشکلات»، فقط به بخشی از [هویت] دریا توجه داریم و بخشهای دیگر را در نظر نمی گیریم. اگر قادر هم نباشیم به دریا به مثابه یک هویت انتزاعی بیاندیشیم، نمی توانیم بفهمیم که عبارت «دریایی از مشکلات» به چه معناست. از نظر این دو پژوهشگر بریتانیایی، توانایی انتزاع کردن برای درک یک استعاره به همان اندازه ضروری است که گذاشتن یک صفت کنار یک اسم یا استفاده از یک حرف اضافه برای یک فعل. بُعد استعاره ای بخش قابل توجهی از زبان، ثابت می کند که هر چه سطح دانش فردی بالاتر باشد، واژگان بیشتری از راه سایر واژگان، دارای بافت می گردند. طرف دیگر این اکتساب پیچیده ی معناها در این حقیقت نهفته است که معناها، که بر روی چنین ارجاعهای انتزاعی ای ساخته می شوند، محکومند که ذهن ما را بیشتر درهم بریزند.
Bibliographical references
CALVINO I. If on a Winter''s Night a Traveller, translated by William Weaver, London, Vintage, 1998, ISBN 0-7493-9923-6.
OGDEN C. K. e RICHARDS I. A. The Meaning of Meaning. A Study of the Influence of Language upon Thought and of the Science of Symbolism. London, Routledge & Kegan Paul, 1960 [first edition 1923].
[1]Calvino 1998, p. 3 .
[2] در اینجا از یک اصطلاح عام بهره گرفته ایم تا همه تأثرات حسی، تصاویر، احساسات و غیره [که تجربه های بعدی ما را تشکیل می دهند] را پوشش دهد و نیز شاید تعدیلات ناخودآگاه در وضعیت ذهنمان. (یادداشت مؤلف کتاب)
[3]Ogden e Richards 1960, p. 211 .
[4]Ogden e Richards 1960, p. 213