Logos Multilingual Portal

9-دنیایی که واژگان می آفرینند

دارم به این نتیجه می رسم که دنیا می خواهد چیزی به من بگوید،

پیامی، نشانی برای من دارد.[1]

 

بنجامین لی وورف (Benjamin Lee Whorf ) زبانهای بسیاری را بررسی کرده است که نه جزو خانواده زبانهای هند و اروپایی هستند، و نه در جرگه چند زبان غیر هند و اروپایی قرار می گیرند که تمدن غرب تماس زیادی با آنها دارد مثل ترکی، فندلاندی، استونیایی و مجاری. پژوهش وی  این بخت را به او داد تا دریابد که هم بیان از راه زبان (linguistic expression ) و هم محتوای اندیشه به شدت تحت تأثیر زبانی هستند که با آن ارائه می گردند. وورف همچنین دریافت که به صورت پیشینی، یک اندیشه ذهنی یگانه که همه جهان را فراگرفته باشد، وجود ندارد و در زبانهای گوناگون و میان افراد گوناگون می توان ابزارهای مختلفی برای بیان یک موضوع یافت.

یکی از زبانهایی که وورف مورد مطالعه قرار داد، زبان هوپی (Hopi ) است، که زبان گروهی از بومیان سرخپوست آمریکایی در منطقه آریزوناست.

همانگونه که در این دوره آموزشی آموخته ایم، تماس با فرهنگها (یا زبانها)ی گوناگون از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است در اینکه بتوانیم ویژگی های فرهنگ یا زبان خودمان را بشناسیم. منظور ویژگی هایی است که از آن رو که برایمان کاملاً روشن هستند و همواره در زندگی مان حضور داشته اند، همیشه تمایل داریم که آنها را بدیهی بدانیم، تمایلی که به شکلی جدی توانایی ما را در درک جهان پیرامون کاهش می دهد.

ما این تصور را داریم که ریزتقسیم کردن جهان به مفاهیم و نسبت دادن واژگان به مفاهیم چیزی «طبیعی» است، یا در بیشتر وقتها اصلاً به این مسأله توجه نمی کنیم که آیا این مسأله طبیعی است یا نه.

ما طبیعت را قطعه قطعه می کنیم و آن را در مفاهیم قالب ریزی می کنیم و در همان حال معانی (significance ) را نسبت می دهیم. عمده علت این کار آن است که ما نیز یک عضو از پیمانی هستیم که که طبیعت را به این شکل سازمان دهی و قالب ریزی کنیم- پیمانی که در سراسر جامعه زبانی ما اعتبار دارد و در الگوهای زبان ما رمزپردازی می شود. البته این پیمان، پیمانی ناگفته و نانوشته است، اما اجرای مفاد آن کاملاً اجباری است.[2]

نکته آن است ما به این پیمان  محلق می شویم بدون اینکه هیچ گونه آگاهی از آن داشته باشیم تا آن زمانی که با یک واقعیت زبانی و/یا فرهنگی متفاوت برخورد کنیم. اما قادر نیستیم چیزی بر زبان برانیم وقتی که از مقوله بندی داده های در باره واقعیت پیرامونی پیروی نکنیم. مقوله بندی ای که خود آن پیمان در اختیار ما می نهد.

در نتیجه، این تصور باطل برایمان شکل می گیرد که آزادیم تا بدون کوچکترین سوگیری، طبیعت را توصیف کنیم، حال آنکه آن شکل از توصیف ما، قویاً متأثر است از زبانی که به طور عادی از آن در بیان دیدگاههایمان نسبت به جهان پیرامون بهره می گیریم. شاید تنها لحظه هایی که ما از تفسیر واقعیت رها بودیم، باز می گردد به اولین تجربه هایی که با اندیشه پیشاگفتاری (preverbal thought ) داشتیم.

وورف همچنین معتقد است که انگیزشی واحد از سوی جهان بیرونی، منتج به واکنشی یکسان در مقابل آن از سوی دو مشاهده گر متفاوت نخواهد شد. دو واکنش یکسان به یک انگیزش بیرونی زمانی شکل خواهد گرفت که که آن دو مشاهده گر، آموزش زبانی یکسانی داشته باشند یا به نحوی بتوان آموزش را یکسان تنظیم کرد.

یکی از دلایل این موضوع را که اصل نسبیت در ادراک، فوراً برای ما قابل لمس نیست، باید در این حقیقت جست که تقریباً تمام زبانهایی را که با آنها مواجه هستیم، "لهجه های" هند و اروپایی هستند و اغلب، بخصوص تا جایی که به اصطلاحشناسی علمی مربوط است، یک پایه مشترک و مسنجم در زبانهای لاتین و یونانی دارند. آنگونه که در ادامه خواهیم دید، مقایسه میان چند زبان که ریشه کاملاً متفاوتی نسبت به هم دارند، تنها چیزی است که ما نیاز داریم تا بفهمیم که چقدر ما این موضوع را بدیهی تصور می کرده ایم بدون آنکه از دل آن خبر داشته باشیم.

اجازه دهید تا با مقولات دستوری اصلی بیآغازیم: یعنی اسامی و افعال. از سالهای آغازین مدرسه به ما می آموزند تا وجود اسامی و افعال و تفاوت میان آنها را درک کنیم و حتی اگر کسی بعد از این آموزش نگاهی عمیق تر به زبان شناسی نیافکند، با این حال این تمایز اساسی تا آخر به شکل یک اصل بدیهی برای افراد باقی می ماند. اما خود طبیعت آنقدر مُصرّ نیست که کاربرد دسته بندی هایی مثل «اسم» یا «فعل» را برای توصیف خود ضروری گرداند. مثلاً در زبان هوپی (Hopi )، وقایع را بر اساس استمرارشان (duration ) دسته بندی می کنند و همه وقایع کوتاه مدت را تنها می توان با افعال بیان کرد مثل برق آسمان، موج، شعله آتش، شهاب، دود چپق، ارتعاش. به عکس آن، وقایع بلندمدت تر را با اسم بیان می کنند.

وورف سپس درباره زبان جزیره وَنکووِر یعنی زبان نوتکا (Nootka ) می نویسد که تنها یک "مقوله دستوری" دارد، و با یک نوع از واژه، همه انواع وقایع را توصیف می کند.

حتی از منظر طیف معنایی نیز زبانها با یکدیگر تفاوتهای زیادی دارند. در زبان هوپی از یک واژه برای بیان مگس، هواپیما و خلبان استفاده می کنند و این موضوع، مشکلی را برای سرخپوستانی که به این زبان صحبت می کنند، ایجاد نمی کند. از نظر ما، طیف معنایی این واژه، بسیار گسترده است، اما دقیقاً چنین دیدگاهی را یک اسکیمو نسبت به زبان ما دارد، وقتی که واژه "برف" را در نظر بگیریم. از نظر یک اسکیمو، ما مجبوریم که برای پدیده های گوناگون و متنوع، یک واژه را به کار بگیریم، یعنی: برفی که در حال باریدن است، برفی که روی زمین نشسته است، برفی که مثل یخ سفت شده است، برف آبکی (برفاب)، برفی که باد آن را به این سو و آن سو می برد:

از نظر یک اسکیمو، این واژه ای که همه چیز را در درون خود دارد [واژه برف]، تقریباً غیر قابل تصور است؛ او با خود خواهد گفت که برف در حال بارش، برفاب و برفهای دیگر از نظر حسی و کاربرد، متفاوت هستند و نمی توان به ستیزه با این کاربردها پرداخت و آنها را یک کاسه کرد.[3]             

با این حال آزتکها (Aztecs ) از این فراتر می روند البته در جهت مخالف، یعنی یک واژه دارند برای "برف"، "یخ" و "سرد".  این مقوله های دستوری و دیگر مقوله های مشابه پدیده های جهان از نظر وورف تأثیری مستقیم دارند بر شیوه ای که ما جزئیات را دنبال می کنیم و آنها را مورد توجه قرار می دهیم. برای ما، اسکیموها و آزتکها، یک پدیده یکسان در طبیعت می تواند سه معنای متفاوت داشته باشد، یعنی ما به جهان و پدیده های آن از سه دریچه ی متفاوت می نگریم که هر سه واقعیت را دستخوش تغییر می کنند.

مثلاً در زبان هوپی که زمانهای دستوری به آن معنایی که ما می شناسیم وجود ندارد، یک مفهومی از زمان ذهنی (psychic tense ) وجود دارد. آنها می توانند توقعها، تعمیم ها و وقایع گزارش شده را بیان کنند. این موضوع را ما در شکل زیر که از کتاب وورف گرفته شده، می توانیم بینیم:

 

همانطور که می بینید، بسیاری از گفته ها در زبان انگلیسی، معادل یک گفته در زبان هوپی است و بالاعکس. وقتی که به این گوناگونی می اندیشیم، در می یابیم که جهان پیرامون ما که آن را کاملاً روشن و واضح تصور می کنیم، واقعاً تنها یکی از تفاسیر ممکن از آن جهان است. فرهنگ (و زبان به مثابه یکی از ابزارهای فرهنگ) شیوه نگاه ما به جهان را قالب زنی می کند و این موضوع، بخصوص برای مترجمان، مهم است که چنین تفاوتهایی را میان فرهنگها بدانند و زمانی که نهایت تلاش خود را می کنند تا از طریق ترجمه خود پنجره ای هر چه وسیعتر رو به دیگر فرهنگهای جهان برای مخاطب خود باز کنند، هیچ وقت هیچ چیز را واضح و بدیهی تصور نکنند.

 

Bibliographical references

CALVINO I. If on a Winter's Night a Traveller, translated by William Weaver, London, Vin-tage, 1998, ISBN 0-7493-9923-6.

WHORF B. L. Language, Thought, and Reality. Selected Writings of Benjamin Lee Whorf. Cambridge (Massachusetts), The M.I.T. Press, 1967 (1956).



[1] Calvino 1979, p. 53.

[2] Whorf 1967, p. 213-214.

[3] Whorf 1967, p. 216.